تنها ترین عاشق ؛ عاشق ترین تن ها

داستان عاشورا را بخواند

تنها ترین عاشق ؛ عاشق ترین تن ها

داستان عاشورا را بخواند

پایمان را که تو صحن می گذاریم دلم هرّی می ریزد .

تمام در ها بسته است.

سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرده است.

توی دلم می گویم  در این سرما آقا دیگر مثل همیشه دو ساعت در حرم نمی ماند . 

خودم را به او نزدیک می کنم : (( آقا ! در های حرم بسته است )) .

 نگاهم می کند ؛

 از آن نگاه هایی که تا عمق عمق دلم آدم می رود . با صدای آرامی می گوید ((در های عبادت که بسته نیست))

و بدون هیچ درنگی راهش را ادامه می دهد .

می ایستم .

آقا دور شده است . روی برفی که بر زمین نشسته است ، تنها جای قدم های اوست که تا گوشه صحن نقش بسته است .

من سردم است ، اما بهشت آقا سرد نیست .1


***

1- bahjat.ir

باده فروش

نظرات  (۴)

۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۶ مرتضی زمانی
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند ...ممنون ..لیک مثبتت با خدا

۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۳ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
++

سپاس


طاعاتتون هم  قبول
عیدتون هم  مبارک
پاسخ:
تشکر
زیبا بود
بنده که باشی
حلاوت ذکر و چشیده باشی
.
.
.
.
بهجت میشی ...
پاسخ:
بـــــهـــــجـــــت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی